ظهر "بازی تقلید" رو دیدیم. قشنگ تر از سطح انتظارم بود. اما تلخ بود. جوری که تلخیش هنوز داره اذیتم میکنه. داستانش درباره "آلن
تورینگ" بود. یه ریاضیدان نابغه که بعد از مرگ
تنها دوستش "کریستوفر" ایده ی هوش مصنوعی و زنده کردن ذهن کریستوفر رو توی سرش داشت. اون تو جنگ جهانی، اولین کامپیوتر جهان رو ساخت و با رمزخوانی های دستگاهش به کوتاه شدن جنگ و شکست هیتلر کمک زیادی کرد. اما چیزی که توی این فیلم خیلی کوتاه اما دردناک بهش پرداخته شده بود، هموسکشوال بودن اون بود. قرار داشتن تو دسته ی "اقلیت ها" همیشه از نظر آدم ها جرم بزرگی بوده. حتی همین حالا و امروز که هفتاد سال از مرگ تورینگ گذشته، آدم های زیادی هستن که نمی تونن درک کنن اقلیت ها هم حق زندگی دارن، چه برسه به اون زمان. و اینطور بود که یه دانشمند ریاضیدان، نه تنها به مصرف داروهایی که تمایلات جنسیش رو از بین میبردن محکوم شد، بلکه اجازه ی تمام فعالیت های علمیش ازش گرفته شد. در نهایت وقتی آلن تورینگ ۴۱ ساله در اثر گاز زدن به یه سیب سمی مرد، مرگ مشکوکش خودکشی اعلام شد، در حالی که خیلی دور از ذهنه که کسی برای خودکشی سم رو به سیب تزریق کنه و بعد سیب رو گاز بزنه...پ.ن: تو ذهن من، تنها کسانی مجرمن که به دیگران آسیب بزنن. ذهنم از فکر کردن به اینکه جهان چقدر پر از بی رحمی های بی مورده، در حال انفجاره... کاش یه کم برای کسانی که هم فکر ما نیستن هم حق زندگی قائل بشیم...پ.ن۲: لوگوی اپل، سیب گاز زده ی آلن تورینگه... دانشمندی که اگه نبود، چه بسا گوشی ای ک الان تو دستمه، اصلا وجود نداشت... ظهرهای زرد روشن...
ادامه مطلبما را در سایت ظهرهای زرد روشن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zohrhao بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:15